مقالات

فلسفه اخلاق مرحوم آیت الله مصباح ( ره)

در پی درگذشت عالم متاله و حکیم ربانی آیت الله مصباح یزدی ( رحمت الله علیه ) به بررسی کتاب فلسفه اخلاق ایشان می پردازیم .

مفاهیم اخلاقی (1): کلیات

لینک کتاب

مفاهیم اخلاقی

مفاهیمی که در جملات اخلاقی به‌کار می‌روند، چه سنخی از مفاهیم هستند؟ چگونه پیدا می‌شوند؟ ذهن آدمی از چه طریقی با آنها آشنا می‌گردد؟ آیا از قبیل مفاهیم ماهوی‌اند یا از سنخ مفاهیم ثانوی؟ آیا همچون مفهوم «کلیت»، وصف مفاهیم ذهنی‌اند یا مانند مفهوم «علیت»، اوصاف و ویژگی اشیای خارجی را بیان می‌کنند؟ و یا آنکه اساسا هیچ ربطی به واقعیات و امور عینی نداشته، صرفاً حاکی از احساسات درونی گوینده و یا طرز تلقی او نسبت به مسئله‌ای هستند؟

اقسام سه‌گانه مفاهیم کلی

پیش از پرداختن به پاسخ پرسش‌های مذکور، لازم است به بررسی اقسام مفاهیم کلی و ویژگی‌های آنها بپردازیم، تا مشخص شود که آیا مفاهیم اخلاقی و ارزشی نیز در همین چهارچوب قرار می‌گیرند یا اینکه نوع خاصی از مفاهیم به‌شمار می‌روند.

انواع مختلف مفاهیم کلی را می‌توان به سه دسته عمده تقسیم کرد: 1. مفاهیم ماهوی، مانند مفهوم «انسان» و «سفیدی»؛ 2. مفاهیم منطقی نظیر مفهوم «کلیت» و «جزئیت»؛ و 3. مفاهیم فلسفی مثل مفهوم «علیت» و «وحدت». گفتنی است، این تقسیم سه‌گانه که از ابتکارات فیلسوفان مسلمان است، مزایا و فواید بسیاری در‌بر دارد و عدم دقت در بازشناسی و تمییز آنها از یکدیگر خلط‌ها و خطاهای﴿ صفحه 46 ﴾

جبران‌ناپذیری به دنبال خواهد داشت. از‌این‌رو، به‌اختصار، درباره هر‌یک از آنها توضیحاتی می‌دهیم.(1)

1. مفاهیم ماهوی

مفاهیم ماهوی یا معقولات اُولی، مفاهیمی هستند که به دنبال ادراکات جزئی، در دستگاه مفهوم‌گیری ذهن، حاصل می‌شوند؛ یعنی ذهن آدمی، به‌طور خودکار، آنها را از موارد خاص، انتزاع می‌کند. همین‌که یک یا چند ادراک جزئی و شخصی به‌وسیله حواس ظاهری یا شهود باطنی حاصل شد بلافاصله عقل، مفهوم کلی آن را به دست می‌آورد. این مفهوم کلی از طرفی در‌بردارنده همه مشترکات جزئیات است و از طرفی نیز فاقد مشخصات فردی و شخصی آنهاست؛ به همین دلیل قابل صدق بر افراد بی‌شمار است. این مفاهیم که بیانگر حقیقت و چیستی اشیای خارجی و مبیِّن حدود وجودی آنها هستند، مفاهیم ماهوی یا معقولات اولی نامیده می‌شوند و به‌منزله قالب‌های خالی برای موجودات هستند و از‌این‌رو، می‌توان آنها را به «قالب‌های مفهومی» تعریف کرد. بسیاری از مفاهیمی که در زندگی روزمره و محاورات عرفی مورد استفاده قرار می‌گیرند، از این دسته‌اند؛ مانند مفهوم «انسان»، «حیوان»، «گیاه» و مانند آن، که پس از مشاهده یک یا چند مورد شخصی و جزئی از افراد آنها، انتزاع می‌شوند. یا مفهوم «سفیدی» که بعد از دیدن یک یا چند شی‌ء سفیدرنگ حاصل می‌گردد. یا مفهوم «ترس» که پس از پیدایش یک یا چند بار احساس خاص، به دست می‌آید. این سنخ از مفاهیم را معمولاً چنین تعریف می‌کنند که «هم عروض آنها در خارج است و هم اتصافشان».


1. براى توضیح بیشتر ر.ک: محمد‌تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص176ـ178؛ همو، ایدئولوژى تطبیقى، ص90‌ـ‌95؛ همو، چکیده چند بحث فلسفى، ص25ـ 27 و همچنین: مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، ج2، ص59‌ـ‌122. بحث مفصل درباره اقسام معقولات و دیدگاه‌هاى مختلف فیلسوفان شرق و غرب درباره آنها و تاریخ پیدایش این نظریه را مى‌توان در کتاب معقول ‌ثانى نوشته محمد فنایى اشکورى دنبال گرفت.﴿ صفحه 47 ﴾

یادآوری این نکته لازم است که پاره‌ای از مفاهیم ماهوی، مصداق حسّی، به‌معنای معروف، ندارند؛ یعنی از تجرید مدرکات حسی به دست نیامده‌اند، بلکه برگرفته از معلومات حضوری‌اند؛ مانند مفهوم «نفس» و مفاهیمی که از حالات و قوای نفسانی به دست می‌آیند.(1)لذا، این جمله که «چیزی در عقل تحقق نمی‌یابد جز اینکه پیش‌تر در حس تحقق یافته باشد»، تنها به این معنا می‌تواند صحیح باشد که منظور از «مدرکات حسی» مطلق مدرکات جزئی و شخصی باشد به‌گونه‌ای‌که شامل معلومات حضوری هم بشود.

2. مفاهیم منطقی

معقولات ثانی منطقی یا مفاهیم منطقی، مفاهیمی هستند که «هم عروضشان ذهنی است و هم اتصافشان»؛ یعنی، قابل حمل بر امور عینی نیستند و تنها بیانگر خصوصیات مفاهیم و صورت‌های ذهنی‌اند، و به‌دلیل آنکه ناظر به موجودات عینی و خارجی نیستند، مسبوق به ادراک حسی نبوده، صرفاً با تعمق و تأمل در مفاهیم ذهنی به دست می‌آیند. کیفیت پیدایش این مفاهیم به این صورت است که ذهن پس از دریافت مفاهیم ماهوی، خود آنها را مورد بازنگری قرار می‌دهد و اوصافی برای آنها ذکر می‌کند. از‌این‌رو، مصداق و موضوع این صنف از مفاهیم، مفاهیم دیگری است که تنها در ذهن وجود دارند. مثلاً مصداق مفهوم «کلی» مفهوم «انسان» است که تنها در ذهن وجود دارد و انسان خارجی نمی‌تواند مصداق آن واقع شود؛ چرا‌که انسان خارجی همیشه به‌صورت «فرد» موجود است.

ویژگی مفاهیم منطقی این است که تنها بر مفاهیم و صورت‌های ذهنی حمل می‌گردند، و به همین دلیل با اندک توجهی کاملاً تشخیص داده می‌شوند. همه مفاهیم اصلی علم منطق، مانند تصور، تصدیق، قضیه، قیاس، کلی، جزئی و مانند آن از این دسته هستند و از‌این‌روست که این قسم از مفاهیم را «معقولات ثانی منطقی» نیز نامیده‌اند.


1. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، ایدئولوژى تطبیقى، ص90، 132ـ‌134.﴿ صفحه 48 ﴾

3. مفاهیم فلسفی

مفاهیم فلسفی، مفاهیمی هستند که انتزاع آنها نیازمند کندوکاو ذهنی و مقایسه اشیا با یکدیگر است و غالبا بیانگر روابط و احوال اشیای خارجی و نحوه وجود آنها هستند. این مفاهیم با اینکه مابازای عینی و خارجی ندارند اما وصف اشیای خارجی قرار می‌گیرند؛ مانند مفهوم «علت» و «معلول» که پس از مقایسه دو چیزی که وجود یکی از آنها متوقف بر وجود دیگری است و با توجه به این رابطه، انتزاع می‌شوند. هنگامی که آتش را با حرارت ناشی از آن مقایسه کرده، توقف حرارت را بر آتش، مورد توجه قرار می‌دهیم، عقل مفهوم «علت» را از آتش و مفهوم «معلول» را از حرارت، انتزاع می‌کند. اگر چنین ملاحظات و مقایسه‌هایی در کار نباشد هرگز این‌گونه مفاهیم به دست نمی‌آیند. چنان‌که اگر هزاران بار آتش دیده شود و هزاران بار حرارت احساس شود، اما میان آنها مقایسه‌ای در‌نگیرد و پیدایش یکی از دیگری مورد توجه نباشد، هرگز مفهوم علت و معلول از آنها به دست نمی‌آید. همان‌طور که واضح است مفهوم علت و معلول وجود خارجی و عینی ندارند؛ یعنی مثل «آتش» به‌عنوان یک جوهر، یا «حرارت»، به‌عنوان یک عرض، که وجود خارجی دارند، مفهوم «علیت» چنین وجودی ندارد؛ اما در‌عین‌حال همان آتش و حرارت خارجی متصف به چنین مفهومی می‌شوند. کلیه مفاهیم فلسفی مانند مفهوم وحدت، کثرت، امکان، وجوب، قوه، فعل و مانند آن از این سنخ‌اند.

ویژگی بارز این دسته از مفاهیم که معقول ثانی فلسفی هم نامیده می‌شوند این است که صرفاً با مقایسه و تحلیل عقلی به دست آمده و بیانگر نحوه وجودی موجودات‌اند، نه حدود ماهوی آنها. گاهی از این ویژگی به این صورت تعبیر می‌شود که مفاهیم فلسفی مابازای عینی ندارند و یا «عروض» آنها ذهنی اما اتصافشان خارجی است.

این دسته از مفاهیم از‌آن‌جهت که عروضشان ذهنی است، مانند مفاهیم منطقی‌اند و از‌آن‌حیث که اتصافشان خارجی است، شبیه مفاهیم ماهوی هستند. به همین دلیل، گاهی﴿ صفحه 49 ﴾

با نوع اول، و زمانی با نوع دوم از معقولات اشتباه می‌شوند.(1)بنابراین باید با کمال دقت به تفاوت‌ها و امتیازهای این سه نوع از معقولات توجه شود تا از مغالطه‌ها و اشتباهات ناشی از خلط بین آنها در امان باشیم.

همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، تشخیص مفاهیم منطقی از سایر انواع مفاهیم کلی آسان‌تر است و با اندک دقتی می‌توان این ویژگی را در آنها یافت که «ناظر به خارج از ذهن نبوده بلکه تنها اوصاف دیگر مفاهیم ذهنی‌اند؛ ولی تمییز مفاهیم ماهوی از مفاهیم فلسفی به این سادگی نیست، و حتی گاهی بزرگان فلسفه در تشخیص آنها از یکدیگر دچار لغزش شده‌اند. تفاوت اساسی این دو سنخ از مفاهیم آن است که مفاهیم ماهوی نمایشگر حدود ماهوی موجودات‌اند، اما مفاهیم فلسفی بیانگر انحا و اطوار وجود آنها. پیدایش این دو دسته از مفاهیم، در گرو دو نوع کار ذهنی متفاوت است. حصول مفاهیم ماهوی، هیچ شرطی جز مسبوقیت یک یا چند ادراک جزئی ندارد؛ اما پیدایش مفاهیم فلسفی، افزون بر شرط یاد‌شده، نیازمند تحلیل ذهنی خاصی است که معمولاً در‌اثر مقایسه دو معلوم حضوری یا دو نوع وجود عینی با یکدیگر انجام می‌گیرد.

پس از شناخت اقسام مفاهیم و ویژگی‌های هر‌یک از آنها، اکنون نوبت بررسی مفاهیم اخلاقی است. در این قسمت باید روشن کنیم که اولاً چه هنگام می‌توان یک مفهوم را مفهومی اخلاقی دانست؛ یعنی نشانه اخلاقی بودن یک مفهوم یا به‌تعبیر‌دیگر وجه امتیاز مفاهیم اخلاقی از دیگر مفاهیم چیست؟ و ثانیاً مفاهیم اخلاقی چگونه مفاهیمی‌اند؟ آیا می‌توان آنها را از قبیل یکی از اقسام سه‌گانه مفاهیم کلی دانست؟


1. چنان‌که پوزیتویست‌هاى منطقى، مفاهیم فلسفى را به مفاهیم منطقى ملحق کرده‌اند، و این درواقع ناشى از خلط بین این دو دسته از معقولات است. همچنین «کانت» که مقولات دوازده‌گانه را از خواص ذهن دانسته، مفهوم علیت را که از مفاهیم فلسفى است، در شمار مفاهیم ذهنى به‌حساب می‌آورد و به همین جهت، علت را در خارج، انکار نموده است. این هم درواقع نوع دیگرى از خلط بین مفاهیم فلسفى و منطقى است. براى توضیح بیشتر، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، ایدئولوژى تطبیقى، ص81 و ص101ـ103.﴿ صفحه 50 ﴾

موضوع جملات اخلاقی

پیش‌تر اشاره کردیم که جملات اخلاقی را می‌توان به دو صورت بیان کرد؛ هم به‌صورت اخباری، مثل «عدالت خوب است» و هم به شکل انشایی، مانند «باید عدالت ورزید» و اغلب نیز به هر دو گونه به‌کار برده می‌شوند. بنابراین مفاهیمی که در جملات اخلاقی به‌کار می‌روند، به دو گروه تقسیم می‌شوند:

الف) مفاهیمی که در ناحیه «موضوع» یا «نهاد» و یا «مسندالیه»(1)جملات اخلاقی به‌کار می‌روند، مانند: عدل، ظلم، صدق، کذب، حسد، غبطه، غضب، عجب، حیا، سقط جنین، وفای به عهد و امثال آن؛

ب) مفاهیمی که در ناحیه «محمول» یا «گزاره» و یا «مسند» جملات اخلاقی مورد استفاده قرار می‌گیرند، مانند: مفهوم خوب، بد، باید، نباید و امثال آن.

اکنون می‌خواهیم بدانیم که مفاهیم اخلاقی، اعم از آنکه در ناحیه موضوع و مسندالیه جمله اخلاقی باشند یا در قسمت محمول و مسند آن، چگونه مفاهیمی هستند؛ ذهن آدمی از چه طریقی با آنها آشنا می‌شود و آیا می‌توان آنها را تحت یکی از اقسام سه‌گانه مفاهیم کلی جای داد یا نه؟

اجمالاً می‌توان گفت مفاهیمی که در ناحیه موضوع یا مسندالیه گزاره‌های اخلاقی قرار می‌گیرند، از قبیل مفاهیم ماهوی نبوده، به‌اصطلاح مابازای عینی ندارند؛ بلکه از مفاهیم ماهوی انتزاع شده و به‌مقتضای نیازهای عملی انسان در زمینه‌های فردی و اجتماعی، در معانی قراردادی و اعتباری به‌کار رفته‌اند؛ مثلاً با توجه به لزوم کنترل غرایز و رعایت محدودیت‌هایی در رفتار، به‌طور کلی حدودی در نظر گرفته شده و خروج از آنها به نام


1. براى اجزاى جملات خبرى، تعبیر موضوع و محمول به‌کار مى‌رود؛ اما در جملات انشایى چنین تعبیراتى صحیح نیست. بنابراین بهتر است که پیش از تعیین اخبارى یا انشایى بودن جملات اخلاقى، تعابیرى به‌کار برده شود که با هر دو دیدگاه سازگار باشد. هر‌چند تعبیر «موضوع و محمول»، «نهاد و گزاره» یا «مسندالیه و مسند» مربوط به شکل ظاهرى جملات است و ربطى به نزاع اخبارى و انشایى در مورد حقیقت جملات اخلاقى ندارد.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا