مقالات

اعجاز علمی قرآن

تحقیق دانشجویی

دانلود pdf  ابعاد علمی قرآن

در آیات متعددی از قرآن کریم به مباحث علمی اشاره شده است. از آنجا که برخی از این اشارات علمی در زمان نزول قرآن کشف نشده بود و بشر قرنها بعد به بخشی از آنها پی برد، طرح این مطالب علمی در قرآن، اخبار غیبی و اعجاز علمی این کتاب آسمانی محسوب میشود. در تفسیر نمونه ذیل آیات علمی قرآن، اکتشافات و علوم روز مورد توجه بوده و اعجازهای علمی آنها مشخص گردیده است.

در این مقاله آیاتی که در تفسیر نمونه سخن از اعجاز علمی آنها به میان آمده است، گردآوری و در پاره ای از موارد تحلیل شده است. این موارد 14 موضوع است که عبارتند از:

تزیین آسمان با ستارگان؛ جایگاه و مسیر مشخص ستارگان؛ حرکت دورانی و جریانی خورشید؛ حرکت زمین؛ قانون جاذبه؛ آماده شدن زمین برای زراعت به وسیله باران؛ زوجیت در گیاهان؛ رستاخیز انرژیها؛ تشکیل تمام اجسام از اتم؛ زندگی اجتماعی زنبور عسل؛ آفرینش انسان از علق؛ شکل گیری استخوان ها در جنین؛ رقیق تر بودن هوا در ارتفاعات و بریدگی میان رشته کوهها

مقدمه

اعجاز علمی از مهمترین ابعاد اعجاز قرآن در عصر حاضر است. تفسیر ارزشمند «نمونه» نوشته مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی و همکاران از جمله تفاسیری است که نسبت به اعجاز علمی قرآن کریم رویکردی مثبت و متعادل دارد. شیوه این تفسیر استخدام علوم در فهم، تفسیر و بیان اعجاز علمی قرآن است و تلاش کرده است تا از علوم قطعی در این راستا استفاده کند نه اینکه نظریههای اثبات نشده را بر قرآن تحمیل نماید.

مؤلف محترم در تفسیر آیه شریفه ذلِکَ الْکِتَابُ لاَرَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ (بقره/ 2) مینویسد: «جالب اینکه گذشت زمان نه تنها طراوت قرآن را نمی‏کاهد، بلکه با پیشرفت علوم و برداشته شدن پرده از روی اسرار کائنات، حقائق قرآن روشنتر می‏گردد و هر قدر علم به سوی تکامل پیش می‏رود، درخشش این آیات بیشتر می‏شود. این یک ادعا نیست، واقعیتی است که به خواست خدا در لابهلای همین کتاب تفسیر به آن پی خواهیم برد» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1/ 66).

همچنین ذیل تفسیر آیه 89 از سوره مبارکه اسراء مینویسد:

«این آیه در واقع، بیان یکی از جنبه‏های اعجاز قرآن یعنی جامعیت آن است. به راستی این تنوع محتویات قرآن، آن هم از انسانی درس نخوانده عجیب است؛ چرا که در این کتاب آسمانی، هم دلایل متین عقلی با ریزه‏کاریهای مخصوصش در زمینه عقاید آمده و هم بیان احکام متین و استوار بر اساس نیازمندیهای بشر در همه زمینه‏ها. هم بحثهای تاریخی قرآن در نوع خود بینظیر، هیجان‏انگیز، بیدارگر، دلچسب، تکان‏دهنده و خالی از هر گونه خرافه است و هم مباحث اخلاقیش که با دلهای آماده همان کار را می‏کند که باران بهار با زمینهای مرده! مسائل علمی که در قرآن مطرح شده، پرده از روی حقایقی بر می‏دارد که حداقل در آن زمان برای هیچ دانشمندی شناخته نشده بود» (همان، 12/ 276).

همچنین در جای دیگر تفسیر نمونه بیان میدارد: «می‏دانیم قرآن یک کتاب علوم طبیعی نیست، بلکه یک کتاب انسانسازی است و بنابراین، نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل، تشریح، جنین‏شناسی، گیاه‏شناسی و مانند آن در قرآن مطرح شود، ولی این مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحثهای تربیتی اشاره کوتاهی به قسمتهایی از این علوم در قرآن بشود» (همان، 11/ 81).

با توجه به این رویکرد، به بررسی موارد چهاردهگانهای از اعجاز علمی که در این تفسیر بیان شده، میپردازیم.

1ـ تزیین آسمان با ستارگان

إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ (الصافات‏/ 6)؛ «در حقیقت، ما آسمان نزدیک را با زیور سیّارات آراستیم».

نکته علمی

خدای متعال در آیه فوق می‏فرماید: «آسمان پایین را با کواکب تزیین کردیم»، در حالی که فرضیه‏ای که در آن زمان بر افکار و دانشمندان حاکم بود می‏گفت فقط آسمان بالا (آسمان هشتم طبق فرضیه بطلمیوس) آسمان ستارگان ثوابت است.

ولی چنان که می‏دانیم، بطلان این فرضیه اثبات شده و عدم پیروی قــرآن از فرضیه نادرست مشهور آن زمان، خود معجزه زندهای از این کتاب آسمانی است (همان، 19/17).

نکته جالب دیگر اینکه از نظر علم امروز مسلم است که چشمک زدن زیبای ستارگان به خاطر قشر هوایی است که اطراف زمین را فرا گرفته و آنها را به این کار وا می‏دارد و این با تعبیر «السماء الدنیا»؛ (آسمان پایین) بسیار مناسب است، اما در بیرون جو زمین، ستارگان حالت زیبای چشمک زنی را ندارند.

2ـ جایگاه و مسیر مشخص ستارگان

فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ (واقعه/ 75 و 76)؛ «و به جایگاه ستارگان، سوگند یاد مى‏کنم! و مسلماً، آن سوگند بزرگى است، اگر (بر فرض) بدانید!».

نکته علمی

امروزه برای ما روشن شده است که ستارگان آسمان هر کدام جایگاه مشخصی دارد و مســیر و مدار آنها که طبق قانون جاذبه و دافعه تعیین می‏شود، بسیار دقیق و حساب شده است. سرعت سیر هر کدام از آنها با برنامه معینی انجام می‏پذیرد. این مسأله گرچه در کرات دور دست دقیقاً قابل محاسبه نیست، اما در منظومه شمسی که خانواده ستارگان نزدیک به ما را تشکیل می‏دهد، دقیقاً مورد بررسی قرار گرفته و نظام مدارات آنها به قدری دقیق و حساب شده است که انسان را به شگفتی وا می‏دارد.

هنگامی که به این نکته توجه کنیم که طبق گواهی دانشمندان تنها در کهکشان ما حدود یک هزار میلیون ستاره وجود دارد و در جهان، کهکشانهای زیادی موجود است که هر کدام مسیر خاصی دارد، به اهمیت این سوگند قرآن بیشتر پی میبریم.

همچنین دانشمندان فلکی معتقدند این ستارگان که تعداد آنها بیش از میلیاردها عدد است، فقط قسمتی از آنها را با چشم غیرمسلح می‏توان دید و قسمت بسیار بیشتری را جز با تلسکوبها نمیتوان دید. حتی قسمتی از آنها با تلسکوب هم دیدهشدنی نیست، بلکه فقط با وسائل خاصی می‏توان از آنها عکسبرداری کرد و همه اینها در مدار مخصوص خود شناورند و هیچ احتمال نیز وجود ندارد که یکی از آنها در حوزه جاذبه ستاره دیگری قرار گیرد یا با ستاره دیگری تصادف کند. در واقع، چنین تصادفی همانند این است که فرض کنیم یک کشتی اقیانوس‏پیما در دریای مدیترانه با کشتی دیگری در اقیانوس کبیر تصادف کند، در حالی که هر دو کشتی به یکسو و با سرعت واحدی در حرکتند. چنین احتمالی اگر محال نباشد، لااقل بعید است. با توجه به این اکتشافات علمی از وضع ستارگان اهمیت سوگند بالا بیشتر روشن می‏گردد؛ از اینرو، آیه بعد می‏افزاید: وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ (واقعه/ 76)؛ «و مسلماً، آن سوگند بزرگى است، اگر (بر فرض) بدانید!». این آیه به خوبی گواهی می‏دهد که علم و دانش بشر در آن زمان این حقیقت را به طور کامل درک نکرده بود و این خود که در عصری که شاید هنوز عده‏ای می‏پنداشتند ستارگان میخهای نقره‏ای هستند که بر سقف آسمان کوبیده شده‏اند، یک اعجاز علمی قرآن به شمار می‏رود. یک چنین بیانی، آن هم در محیطی که به حق محیط جهل و نادانی بود، محال است از یک انسان عادی صادر شود (همان، ‏23/ 265).

3ـ حرکت دورانی و جریانی خورشید

وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَااللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِوَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (یس/ 38ـ40)؛ «و خورشید که تا قرارگاهش روان است؛ این اندازه‏گیرى (خداى) شکست‏ناپذیر داناست * و ماه را برایش منزلگاه‏هایى قرار دادیم، تا این‏که هم‏چون شاخک دیرینه [قوسى شکلِ زرد رنگ‏] برگردد * نه خورشید برایش سزاوار است که ماه را دریابد، و نه شب بر روز پیشى گیرنده است؛ در حالى که هریک در مدارى شناورند».

نکته علمی

آن روز که این آیات نازل شد، فرضیه هیأت بطلمیوس با قدرت هر چه تمام بر محافل علمی حاکم بود. طبق این فرضیه، اجرام آسمانی به خودی خود گردشی نداشتند، بلکه در دل افلاک که اجسامی بلورین و همچون طبقات پوست پیاز روی هم متراکم بودند، میخکوب شده بودند و حرکت آنها تابع حرکت افلاکشان بود؛ بنابراین، در آن روز نه شناور بودن خورشید مفهومی داشت و نه حرکت طولی و جریانی آن، اما بعد از فرو ریختن پایه‏های فرضیه بطلمیوس در پرتو کشفیات قرون اخیر و آزاد شدن اجرام آسمانی از قید و بند افلاک بلورین، این نظریه قوت گرفت که خورشید در مرکز منظومه شمسی ثابت و بی‏حرکت است و تمام منظومه شمسی پروانه‏وار به گرد آن می‏چرخند. در اینجا باز مفهوم تعبیرات آیات فوق که حرکت طولی و دورانی را به خورشید نسبت می‏داد، روشن نبود تا اینکه باز علـم به پیشرفت خود ادامـه داد و حرکتهایی برای خـورشید ثابت شد حرکتهایی از قبیل:

1ـ حرکت وضعی آن به دور خودش؛

2ـ حرکت طولی آن همراه منظومه شمسی به سوی نقطه مشخصی از آسمان؛

3ـ حرکت دورانی آن همراه مجموعه کهکشانی که جزیی از آن است.

و بدین ترتیب، یک معجزه دیگر علمی برای قرآن به اثبات رسید.

برای روشنتر شدن این مسأله، قسمتی از بحثی را که در یکی از دایرهالمعارفها پیرامون حرکت خورشید آمده است، در اینجا می‏آوریم.

خورشید دارای حرکات ظاهری (حرکت یومی و حرکت سالیانه) و حرکات واقعی است. خورشید در حرکت یومی و حرکت ظاهری کره آسمان شرکت دارد. در نیمکره ما از مشرق طلوع می‏کند، در طرف جنوب از نصف النهار محل می‏گذرد و در مغرب غروب می‏نماید. عبور آن از نصف النهار (ظهر حقیقی) را مشخص می‏سازد. خورشید، حرکت (ظاهری) سالیانه‏ای به دور زمین نیز دارد که هر روز آن را نزدیک یک درجه از مغرب به طرف مشرق می‏برد. در این حرکت، خورشید سالی یکبار از مقابل برجها می‏گذرد. مدار این حرکت در صفحه دائره البروج واقع است. این حرکت در تاریخ نجوم اهمیت فراوان داشته است، اعتدالین و انقلاب و میل کلی مربوط به آن، و سال شمسی مبتنی بر آن است.

علاوه بر این، حرکات ظاهری حرکت دورانی کهکشان، خورشید را با سرعت حدود یک میلیون و یکصد و سی هزار کیلومتر در ساعت در فضا می‏گرداند، اما در داخل کهکشان ثابت نیست بلکه با سرعتی قریب هفتاد و دو هزار و چهارصد کیلومتر در ساعت! به جانب صورت فلکی حرکت می‏کند و اینکه ما از این حرکت سریع خورشید در فضا بی‏خبریم، به سبب دوری اجرام فلکی است که مأخذ تشخیص این حرکت وضعی خاص نیز هست. دوره حرکت وضعی خورشید در استوای آن حدود بیست و پنج شبانه روز میباشد (همان، ‏18/ 388).

بررسی

درباره انطباق حرکتهای خورشید با آیات مورد بحث، تذکر چند نکته لازم است:

نکته اول ـ سه احتمال در کلمه «مستقر» وجود دارد؛ مصدر میمی اسم مکان و اسم زمان. همچنین چند احتمال در معنای لام در «لمستقر» وجود دارد؛ به معنی «الی»، «فی» و به معنی غایت. همچنین در مورد کلمه «جریان» چهار احتمال وجود دارد؛ حرکت انتقالی طولی، حرکت وضعی، ادامه حیات زمانی و حرکت درونی خورشید.

با ترکیب این احتمالات با یکدیگر 36 احتمال در معنای آیه متصور است که ممکن است همه این احتمالات مراد آیه باشد.

پس این احتمال هم وجود دارد که جریان (حرکت) دیگری هم برای خورشید وجود داشته باشد که هنوز کشف نشده باشد و آن هم مراد باشد؛ از اینرو، نمیتوان به طور قطعی گفت که مقصود آیه یکی از این احتمالات است و دیگر احتمالات شناخته شده یا کشف نشده را نفی کرد. البته ظاهر آیات 37ـ40 سوره یس، همان معنای حرکت دورانی خورشید در یک مدار ثابت است که با واژه «یسبحون» در ذیل آیه تأیید میشود.

نکته دوم ـ حرکت انتقالی خورشید به طرف یک مکان نامعلوم را میتوان از کلمه «لمستقر» استفاده کرد، اما تعیین این مکان (ستاره وگا یا…) یا تحمیل آن بر آیه قرآن صحیح به نظر نمیرسد؛ چرا که تعیین قطعی این مکان مشخص نیست؛ لذا نمیتوان مکانهای حدسی را به قرآن نسبت داد.

نکته سوم ـ اشارات صریح قرآن به حرکت خورشید ـ هر کدام از معانی حرکت و جریان را که در نظر بگیریم ـ از مطالب علمی قرآن و نوعی رازگویی است؛ چون قرآن کریم در زمانی سخن از مدار (فلک) خورشید و جریان و حرکت واقعی آن گفته که هیأت بطلمیوسی فقط همین حرکت کاذب را به رسمیت میشناخت و این مطلب، عظمت علمی قرآن و آورنده آن، یعنی پیامبر اکرم9 را نشان میدهد.

نکته چهارم ـ در مورد اینکه آیا این اشارات علـمی قـــرآن اعجاز علمـی آن را اثبات میکند یا خیر، میتوان تفصیل قایل شد؛ بدین معنی که بگوییم بخشی از این حرکتها قبلاً توسط کتاب مقدس گزارش نشده بود، بلکه توسط قرآن و بر خلاف هیأت بطلمیوسی بیان شده است، پس اعجاز علمی قرآن است. آنچه کتاب مقدس از آن خبر داده، همان جملهای است که میگوید: و «خورشید» مثل پهلوان از دویدن در میدان شادی میکند» (کتاب مقدس، کتاب مزامیر، 19/ 5). از این جمله فقط حرکت انتقالی دورانی خورشید استفاده میشود؛ چون پهلوانان در میادین به طرف جلو و به صورت دورانی میدوند.

اما حرکتهای دیگر مثل حرکت انتقالی طولی، حرکت وضعی، حرکت زمانی و حرکت دورانی خورشید از ابتکارات قرآن است که اعجاز علمی آن را ثابت میکند (رضایی اصفهانی، پژوهشی دراعجاز علمی قرآن، 1/ 169).

4ـ حرکت زمین

وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ (نمل/ 88)؛ «کوهها را می‏بینی و آنها را ساکن و جامد می‏پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند. این صنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده است. او از کارهایی که شما انجام می‏دهید، آگاه است».

نکته علمی

قرآن در این آیه به مسأله مبدأ و معاد و نشانه‏های قدرت و عظمت خداوند در عالم هستی و همچنین حوادث رستاخیز پرداخته است.

بسیاری از مفسران معتقدند این آیه به حوادث آستانه رستاخیز اشاره دارد؛ چرا که می‏دانیم در پایان این جهان و آغاز جهان دیگر، زلزله‏ها، انفجارها و دگرگونیهای عظیم واقع می‏شود و کوهها از هم متلاشی می‏گردند. این نکته در بسیاری از سوره‏های آخر قرآن صریحاً آمده است. قرار گرفتن این آیه در میان آیات رستاخیز، دلیل و گواه این تفسیر است، ولی قراین فراوانی در آیه وجود دارد که تفسیر دیگری را تأیید می‏کند و آن اینکه آیه فوق از قبیل آیات توحید و نشانه‏های عظمت خداوند در همین دنیاست و به حرکت کره زمین که برای ما محسوس نیست، اشاره می‏کند. در توضیح این تفسیر، مطالب زیر جالب توجه است:

1. آیه می‏گوید: گمان می‏کنی کوهها جامد و ساکنند، در حالی که همچون ابر در حرکتند. معلوم است این تعبیر با حوادث آغاز رستاخیز سازگار نیست؛ چرا که این حوادث به قدری آشکار است که به تعبیر قرآن از مشاهده آنها مادران کودکان شیرخوار خود را فراموش می‏کنند و زنان باردار سقط جنین می‏نمایند و مردم از شدت وحشت همچون مستانند، در حالی که مست نیستند.

2. تشبیه به حرکت ابرها متناسب حرکات یکنواخت و نرم و بدون سر و صداست نه انفجارهای عظیمی که صدای رعدآسایش، گوشها را کر می‏کند.

3. تعبیر بالا نشان می‏دهد، در عین اینکه کوهها ظاهراً ساکنند، در واقع، در همان حال به سرعت حرکت می‏کنند؛ یعنی آیه دو حالت از یک شیء را در آن واحد بیان می‏کند.

4. تعبیر به اتقان که به معنی منظم ساختن و محکم نمودن است نیز تناسب با زمان برقراری نظام جهان دارد، نه زمانی که این نظام فرو می‏ریزد و متلاشی و ویران می‏گردد.

5. جمله إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ مخصوصاً با توجه به اینکه «تفعلون» فعل مضارع است، نشان می‏دهد که مربوط به این دنیاست؛ چرا که می‏گوید: او از اعمالی که شما در حال و آینده انجام می‏دهید با خبر است؛ لذا اگر مربوط به پایان این جهان بود، می‏بایست گفته شود «ما فعلتـم» (کاری که انجام دادید). از مجموع این قراین دقیقاً چنین استفاده می‏شود که این آیه یکی دیگر از عجایب آفرینش را بیان می‏کند.

نتیجه‏ای که از تفسیر آیه می‏گیریم، این است که این کوهها که ما آنها را ساکن می‏پنداریم، با سرعت زیاد در حرکتند. مسلّماً حرکت کوهها بدون حرکت زمینهای دیگر که به آنها متصل است، معنی ندارد و به این ترتیب معنی آیه چنین می‏شود که زمین با سرعت حرکت می‏کند، همچون حرکت ابرها. طبق محاسبات دانشمندان امروز سرعت سیر حرکت زمین به دور خود نزدیک به 30 کیلومتر در هر دقیقه است و سرعت سیر آن در حرکت انتقالی به دور آفتاب از این هم بیشتر است.

اینکه چرا قرآن کوهها را مرکز بحث قرار داده، شاید بدین جهت است که کوهها از نظر سنگینی و وزن و پا بر جایی ضرب‏المثلاند و برای تشریح قدرت خداوند نمونه خوبی هستند؛ زیرا آنجا که کوهها با این عظمت و سنگینی به فرمان خدا (همراه زمین) حرکت کنند، قدرت او بر هر چیز به ثبوت می‏رسد. به هر حال، آیه مورد نظر از معجزات علمی قرآن است؛ زیرا می‏دانیم نخستین دانشمندانی که حرکت کره زمین را کشف کردند، گالیله ایتالیایی و کپرنیک لهستانی بودند که در اواخر قرن 16 و اوائل قرن 17 م. این عقیده را برملا کردند، هر چند ارباب کلیسا به شدت آنها را محکوم کرده، تحت فشار گذاشتند. با این حال میبینیم که قرآن مجید حدود یکهزار سال قبل از آن دو، پرده از روی این حقیقت برداشت و حرکت زمین را به صورت فوق به عنوان یک نشانه توحید مطرح ساخت (همان، ‏15/ 563).

بررسی

در مورد حرکت زمین چند نکته لازم است که بیان شود.

نکته اول ـ به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که حرکت زمین اجمالاً مورد پذیرش قرآن کریم بوده است؛ هر چند این آیات به حرکتهای متفاوت زمین اشاره میکند و تنها یک حرکت خاص را در نظر ندارد.

نکته دوم ـ تعبیرات قرآن و اشارات علمی آن به حرکت زمین، بر خلاف هیأت بطلمیوسی حاکم بر فضای علمی زمان نزول قرآن است؛ چرا که در هیأت بطلمیوسی زمین را ساکن و مرکز جهان میدانستند، اما قرآن سخن از حرکت آن گفته است و این یکی از مطالب علمی حق و صادق قرآن بود که حدود 9 قرن بعد از نزول آن توسط امثال کپرنیک به اثبات رسید و این گونه عظمت قرآن و پیامبر9 را اثبات میکند.

نکته سوم ـ خبر دادن قرآن از حرکت زمین، هر چند که عظمت قرآن را میرساند، اعجاز علمی قرآن به شمار نمیرود؛ چرا که افرادی مثل فیثاغورث، فلوته خوس، ارشمیدس، استرخوس ساموسی و کلیانتوس آسوسی قبل از بطلمیوس قایل به حرکت زمین شده بودند. پس قبل از اسلام دو دیدگاه در محافل علمی جهان در مورد حرکت و سکون زمین بوده است که دیدگاه حاکم و مشهور همان سکون زمین یعنی نظریه بطلمیوس بود و دیدگاه مغلوب همان حرکت زمین بود.

اعجاز علمی قرآن وقتی ثابت است که قرآن نظریهای را ابراز کند و کسی نتواند مثل و مانند آن را به صورت عادی بیاورد، در حالی که نظریه حرکت زمین قبل از قرآن آورده شده بود، ولی مشهور نبود؛ هر چند این مطلب ضرری به عظمت قرآن نمیزند چرا که قرآن در عصری که مشهور دانشمندان مقهور نظریه سکون زمین بطلمیوس بودند، شجاعانه و با صراحت بر خلاف آن سخن گفت و مطالب علمی حق و صادقی را به جهان عرضه کرد که قرنها بعد به صورت قطعی به اثبات رسید (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 1/ 185).

5 ـ قانون جاذبه

اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوی عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأَجَلٍ مُّسَمًّى یُدَبِّرُ الأَمْرَ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاء رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (رعد/ 2)؛ «خدا کسى است که آسمان‏ها را، بدون ستون‏هایى که آنها را ببینید، برافراشت؛ سپس بر تخت (جهان‏دارى) تسلّط یافت؛ و خورشید و ماه را رام ساخت هر کدام تا سرآمد معیّنى روان‏اند. کارها را تدبیر مى‏کند؛ آیات (و نشانه‏هاى خود) را شرح مى‏دهد؛ تا شاید شما به ملاقات پروردگارتان یقین پیدا کنید».

نکته علمی

این آیه با توجه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است، پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آیات بر کسی آشکار نبود؛ چرا که در آن زمان گمان میکردند آسمانها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم قرار دارند و چنین کراتی طبعاً هیچ کدام معلّق و بی‏ستون نیست، بلکه هر کدام بر دیگری تکیه دارد، ولی حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم و دانش بشر به اینجا رسید که افلاک پوست پیازی، به کلی موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جایگاه خود معلّق و ثابتند بی‏آنکه تکیهگاهی داشته باشند و تنها چیزی که آنها را در جای خود ثابت می‏دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است که یکی با جرم این کرات ارتباط دارد و دیگری به حرکت آنها. این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامریی، کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است.

حدیثی که از امیر مؤمنان علی7 در این زمینه نقل شده، بسیار جالب است. طبق این حدیث امام فرمود: «هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض مربوطه کل مدینه الی عمود من نور؛ این ستارگانی که در آسمانند، شهرهایی هستند همچون شهرهای روی زمین که هر شهری با شهر دیگر (هر ستاره‏ای با ستاره دیگر) با ستونـــی از نور مربوط است» (مجلسی، بحارالانوار، 55/ 91).

آیا تعبیری روشنتر و رساتر از ستون نامریی یا ستونی از نور در افق ادبیات آن روز برای ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نیروی دافعه پیدا می‏شد؟ سپس می‏فرماید: خداوند بعد از آفرینش این آسمانهای بی‏ستون که نشانه بارز عظمت و قدرت بی‏انتهای اوست، بر عرش استیلا یافت؛ یعنی حکومت عالم هستی را به دست گرفت (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 10/ 111). همچنین در تفسیر نمونه ذیل آیه 10 سوره لقمان در باره نیروی جاذبه چنین آمده است:

عمد (بر وزن قمر) جمع عمود به معنی ستون است و مقید ساختن آن به «ترونها» دلیل بر این است که آسمان ستونهای مریی ندارد. مفهوم این سخن آن است که ستونهایی دارد، اما غیر قابل رؤیت نیست. تعبیری که دراین آیه به کار رفته است، اشاره لطیفی است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونی بسیار نیرومند اما نامرئی، کرات آسمانی را در جای خود نگه داشته است.

در حدیثى که حسین بن خالد از امام على بن موسى الرضا7 نقل کرده، به این معنى تصریح شده است. ایشان فرمودند: «سبحان اللَّه، الیس اللَّه یقول بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت بلى، فقال: ثم عمد و لکن لا ترونها؛ منزه است خدا، آیا خداوند نمى‏فرماید بدون ستونى که آن را مشاهده کنید؟ راوى مى‏گوید: عرض کردم: آرى، فرمود: پس ستونهایى هست ولى شما آن را نمى‏بینید» (تفسیر القمی، 2/ 125.

به هر حال، جمله فوق یکی از معجزات علمی قرآن مجید است (همان، 17/ 29).

بررسی

در مورد انطباق قانون جاذبه عمومی با آیات مورد بحث، تذکر چند نکته لازم است.

نکته اول ـ در تفسیر «بغیر عمد ترونها» به نیروی جاذبه دو نکته تأملبرانگیز است.

الف) آنکه کلمه «عمد» جمع است و به معنی «ستونها» میباشد. پس هر چند تفسیر آن به نیروی جاذبه ممکن است، ولی امکان دارد که مقصود از ستونها چندین نیروی متفاوت باشد که یکی از آنها نیروی جاذبه است و چه بسا آیندگان با پیشرفت علم آن را کشف کنند. پس حصر عمد (ستونها) در نیروی جاذبه، صحیح به نظر نمیرسد.

ب) «سماوات» در قرآن معانی متعددی دارد؛ مثل: جهت بالا، جوّ زمین، کرات آسمانی، آسمانهای معنوی، ستارگان، سیارات و… . در اینجا در صورتی تفسیر آیه به نیروی جاذبه صحیح است که آسمان را به معنای «کرات آسمانی» معنا کنیم.

اما با توجه به سیاق آیه 10 سوره لقمان که در مورد نزول باران از آسمان سخن میگوید و آسمانها را در مقابل زمین به کار میبرد و در آیه 2 و 3 سوره رعد که به دنبال ذکر آسمانها از خورشید و ماه و سپس زمین سخن میگوید، معلوم میشود که قدر متقین از آسمان در این موارد، همان آسمان مادی یعنی کرات آسمانی یا طبقات جوّ زمین و… است.

نکته دوم ـ در مورد آیه 41 سوره فاطر نیز سه نکته تأملبرانگیز است.

یکی اینکه در اینجا هم باید «آسمانها» را به معنای کرات آسمانی فرض کنیم.

دوم اینکه نگهداری آسمان و زمین توسط خدا را به معنای نگهداری آنها توسط نیروی جاذبه معنا کنیم. آری، ممکن است که خداوند توسط وسایل و نیروهای متعددی آسمانها و زمین را نگهدارد تا منحرف نشوند که نیروی جاذبه یکی از آنهاست نه تمام آنها. پس انحصار معنای آیه فوق در نیروی جاذبه صحیح نیست.

سوم اینکه این آیه دو تفسیر دارد و بر اساس یکی از آنها قابل انطباق با نیروی جاذبه است.

نتیجه آنکه احتمال دلالت آیات 10 سوره لقمان و آیه 2 سوره رعد بر نیروی جاذبه قوی است، ولی معنای آنها منحصر در نیروی جاذبه نیست، بلکه نیروی جاذبه یکی از مصادیق «عمد» (ستونها) میباشد. به هر حال، این یک اشاره علمی قرآن به شمار میآید که با توجه به عدم اطلاع مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن از نیروی جاذبه، عظمت قرآن کریم را در بیان اسرار علمی روشن میسازد و میتواند اعجاز علمی قرآن به شمار آید (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 1/ 155).

6ـ آماده شدن زمین برای زراعت به وسیله باران

فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا (عبس/ 24ـ 28)؛ «و انسان باید به غذایش نظر کند؛ که ما آب را با بارشى فرو ریختیم؛ سپس زمین را کاملاً شکافتیم؛ و در آن دانه (ها) رویاندیم؛ و (نیز) انگور و سبزى‏».

نکته علمی

در آغاز، سطح زمین را قشر عظیمی از سنگها پوشانده بود. بارانهای سیلابی پی در پی فرو باریدند و سنگها را شکافتند. ذرات آن را جدا کردند و در قسمتهای گود زمین گستردند و به این ترتیب توده خاک قابل زراعت تشکیل شد و هم اکنون نیز سیلابها قسمتی از آنها را در خود حل کرده، به دریا می‏ریزند. اما خاکهای جدیدی که به وسیله برف و باران مجدداً تشکیل می‏شود، جای آن را می‏گیرد وگرنه انسان گرفتار کمبود خاک زراعتی می‏شد. به این ترتیب آیه اشاره به یکی از معجزات علمی قرآن است که نشان می‏دهد اول بارانها فرو می‏بارند و سپس زمینها شکافته می‏شوند و آماده زراعت می‏گردند. نه تنها در روزهای نخست این عمل صورت گرفته که امروز نیز ادامه دارد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ‏26/ 148).

7ـ زوجیت در گیاهان

وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (رعد/ 3)؛ «و او کسى است که زمین را گسترانید؛ و در آن [کوه‏هاى‏] استوار و جوى‏ها قرار داد؛ و از همه‏ محصولات، در آن، یک جفت دوتایى قرار داد؛ روز را به شب مى‏پوشاند؛ قطعاً در آن [ها] نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند».

نکته علمی

عبارت وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ اشاره دارد به اینکه میوه‏ها موجودات زنده‏ای هستند که دارای نطفه‏های نر و ماده می‏باشند که از طریق تلقیح، بارور می‏شوند.

اگر لینه، دانشمند و گیاه‏شناس معروف سوئدی، در اواسط قرن 18 م. موفق به کشف این مسأله شد که زوجیت در جهان گیاهان تقریباً یک قانون عمومی و همگانی است و گیاهان نیز همچون حیوانات از طریق آمیزش نطفه نر و ماده، بارور می‏شوند و میوه می‏دهند، قرآن مجید در یکهزار و صد سال قبل از آن، این حقیقت را فاش ساخته است. این خود یکی از معجزات علمی قرآن مجید است که بیانگر عظمت این کتاب بزرگ آسمانی می‏باشد.

شکی نیست که قبل از لینه بسیاری از دانشمندان اجمالاً به نر و ماده بودن بعضی از گیاهان پی برده بودند، حتی مردم عادی می‏دانستند که مثلاً اگر نخل را بر ندهند یعنی از نطفه نر روی قسمتهای ماده گیاه نپاشند، ثمر نخواهد داد، اما هیچ کس به درستی نمی‏دانست که این یک قانون تقریبا همگانی است تا اینکه لینه موفق به کشف آن شد، ولی همان گونه که گفتیم، قرآن قرنها قبل از وی، از آن پرده برداشته بود.

در قرآن مجید آیات فراوانی است که پرده از روی یک سلسله اسرار علمی که در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده، برداشته است که این خود نشانه‏ای از اعجاز و عظمت قرآن است و محققانی که در باره اعجاز قرآن بحث کرده‏اند، غالباً به قسمتی از این آیات اشاره نموده‏اند (همان، 10/ 119).

8 ـ رستاخیز انرژیها

الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (یس/80)؛ «(همان) کسى که براى شما از درخت سبز، آتشى قرار داد و شما در هنگام (نیاز) از آن (آتش) مى‏افروزید».

نکته علمی

نخستین تفسیری که بسیاری از مفسران برای این آیه ذکر کرده‏اند و معنی ساده و روشنی است که برای عموم مردم قابل فهم می‏باشد، چنین است: در اعصار قدیم در میان عربها این امر رایج بود که برای آتش افروختن از چوب درختان مخصوصی به نام مرخ و عفار که در بیابانهای حجاز می‏رویید، استفاده میکردند. مَرخ (بر وزن چرخ) و عَفار (بر وزن تبار) دو نوع چوب آتش زنه بود که اولی را زیر قرار می‏دادند و دومی را روی آن می‏زدند و مانند سنگ آتش‏زنه جرقه از آن تولید می‏شد. در واقع، به جای کبریت امروز، از آن استفاده میکردند.

قرآن می‏گوید: آن خدایی که می‏تواند از این درختان سبز آتش بیرون بفرستد، قدرت دارد که بر مردگان لباس حیات بپوشاند. آب و آتش دو چیز متضاد است. کسی که می‏تواند آنها را در کنار هم قرار دهد، این قدرت را دارد که حیات را در کنار مرگ و مرگ را در کنار حیات قرار دهد! آفرین بر آن هستی آفرین که آتش را در دل آب و آب را در دل آتش نگاه می‏دارد. مسلماً برای او پوشانیدن لباس زندگی بر اندام انسانهای مرده کار مشکلی نیست.

اگر از این معنی، گام فراتر بگذاریم، به تفسیر دقیقتری می‏رسیم.

خاصیت آتش‏افروزی به وسیله چوب درختان، منحصر به چوبهای مرخ و عفار نیست، بلکه این خاصیت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد؛ هر چند دو چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان، آمادگی بیشتری برای این کار دارند.

خلاصه اینکه تمام چوبهای درختان اگر محکم به هم بخورند، جرقه می‏دهند حتی چوب درختان سبز؛ به همین دلیل، گاه آتش‏سوزیهای وسیع و وحشتناکی در دل جنگلها روی می‏دهد که هیچ انسانی عامل آن نیست، بلکه فقط وزش شدید بادها و طوفانهایی که شاخه‏های درختان را محکم به هم میکوبد و از میان آنها جرقه‏ای در میان برگهای خشک میافتد، سپس وزش باد به آن آتش دامن زده، عامل اصلی آتشسوزی میشود. این همان جرقه الکتریسته است که بر اثر اصطکاک و مالش آشکار می گردد و همان آتشی است که در دل همه ذرات موجودات جهان نهفته است و به هنگام اصطکاک و مالش خود را نشان می‏دهد و از شجر اخضر نار می‏آفریند! این تفسیر وسیعتری است که چشم‏انداز جمع اضداد را در آفرینش گسترده‏تر می‏کند و بقا را در فنا واضحتر نشان می‏دهد.

در اینجا تفسیر سومی است که عمیقتر است و به کمک دانشهای امروز به آن دست یافته‏ایم که ما نام آن را رستاخیز انرژیها گذارده‏ایم.

توضیح اینکه یکی از کارهای مهم گیاهان مسأله کربن‏گیری از هوا و ساختن سلولز نباتی است. سلولز همان جرم درختان است که اجزای عمده، آن کربن، اکسیژن و ئیدروژن است.

اکنون ببینیم این سلولز چگونه ساخته می‏شود.

یاخته‏ های درختان و گیاهان، گاز کربن را از هوا گرفته و آن را تجزیه می‏کند؛ اکسیژن آن را آزاد ساخته و کربن را در وجود خود نگه میدارد و آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن می‏سازد. ولی مسأله مهم این است که طبق گواهی علوم طبیعی، هر ترکیب شیمیایی که انجام می‏یابد یا باید توأم با جذب انرژی خاصی باشد یا با آزاد کردن آن. بنابراین، هنگامی که درختان به عمل کربن‏گیری مشغولند، طبق این قانون احتیاج به وجود یک انرژی دارند و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژی فعال استفاده می‏کنند. به این ترتیب، به هنگام تشکیل چوبهای درختان، مقداری از انرژی آفتاب نیز در دل آنها ذخیره می‏شود و به هنگامی که چوبها را به اصطلاح می‏سوزانیم، همان انرژی ذخیره شده آفتاب آزاد می‏گردد؛ زیرا بار دیگر کربن با اکسیژن هوا ترکیب شده و گاز کربن را تشکیل می‏دهد و اکسیژن و ئیدروژن (مقداری آب) آزاد می‏گردد.

از این تعبیرات اصطلاحی که بگذریم، به عبارت بسیار ساده، این نور و حرارت مطبوعی که در زمستان درون کلبه آن روستایی یا کرسی زغال‏سوز این شهرنشین را گرم و روشن می‏سازد، همان نور و حرارت آفتاب است که در ضمن چند سال یا دهها سال در چوب این درختان ذخیره شده است و آنچه درخت در طول یک عمر تدریجاً از آفتاب گرفته، اکنون بیکم و کاست پس می‏دهد!

اینکه می‏گویند همه انرژیها در کره زمین به انرژی آفتاب باز می‏گردد، یکی از چهره‏هایش همین است. اینجاست که به رستاخیز انرژیها می‏رسیم و می‏بینیم نور و حرارتی که در این فضا پراکنده می‏شود و برگ درختان و چوبهای آنها را نوازش و پرورش می‏دهد، هرگز نابود نشده است، بلکه تغییر چهره داده و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است و هنگامی که یک شعله آتش به چوب خشکیده می‏رسد، رستاخیز آنها شروع می‏شود و تمام آنچه از انرژی آفتاب در درخت پنهان بود، در آن لحظه، حشر و نشورش ظاهر می‏گردد بی‏آنکه حتی به اندازه روشنایی یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد.

بدون شک، این معنی در زمان نزول آیه بر توده‏های مردم روشن نبود، ولی همان گونه که گفتیم این موضوع هیچ مشکلی ایجاد نمی‏کند؛ زیرا آیات قرآن؛ در سطوح مختلف و برای استعدادهای متفاوت دارای معانی چند مرحله‏ای است. یک روز از این آیه چیزی می‏فهمیدند و امروز ما چیز بیشتری می‏فهمیم و شاید آیندگان از این هم فراتر روند و بیشتر درک کنند و در عین حال، همه این معانی صحیح و کاملاً پذیرفتنی است و در معنی آیه جمع است.

گاهی به ذهن می‏رسد که چرا قرآن در این آیه تعبیر به «شجر اخضر» (درخت سبز) کرده است؟ در حالی که آتش افروختن با چوب تر بسیار مشکل است. چه خوب بود به جای آن، الشجر الیابس (چوب خشک) می‏فرمود تا با آنچه گفته شد، سازگار باشد. باید گفت، نکته جالب اینجاست که تنها درختان سبزند که می‏توانند عمل کربنگیری و ذخیره نور آفتاب را انجام دهند. درختان خشک اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گیرند، ذره‏ای به ذخیره انرژی حرارتی آنها افزوده نمی‏شود، بلکه تنها موقعی قادر بر این کار مهم هستند که سبز و زنده باشند؛ بنابراین فقط «شجر اخضر» است که می‏تواند آتش‏گیره (وقود) برای ما بسازد و گرما و نور را به شکل مرموزی در چوب سرد و مرطوب خود نگاه دارد، اما به محض اینکه خشکید، عمل کربن‏گیری و ذخیره انرژی آفتاب تعطیل می‏شود. با توجه به این اصل تعبیر فوق هم ترسیم زیبایی از چهره رستاخیز انرژیهاست و هم یک معجزه علمی جاویدان از قرآن مجید. از این گذشته، اگر به تفسیرهای دیگر که در بالا اشاره کردیم، باز گردیم تعبیر «شجر اخضر» باز هم مناسب و زیباست؛ زیرا چوبهای درختان سبز هنگامی که با یکدیگر اصطکاک قوی پیدا کنند، جرقه بیرون می‏دهند؛ جرقه‏ای که می‏تواند مبدأ آتشافروزی شود و اینجاست که به عظمت قدرت خدا پی می‏بریم که آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ کرده است (همان، 18/ 463ـ466).

از نظر علمی ثابت شده آتشی که امروز به هنگام سوختن چوبها میبینیم، همان حرارتی است که درختان طی سالیان دراز از آفتاب گرفته و در خود ذخیره کرده‏اند. ما فکر می‏کنیم تابش پنجاه سال نور آفتاب بر بدنه درخت از میان رفته، غافل از اینکه تمام آن حرارت در درخت ذخیره شده و به هنگامی که جرقه آتش به چوبهای خشک می‏رسد و شروع به سوختن می‏کند، آن حرارت و نور و انرژی را پس می‏دهند؛ یعنی در اینجا رستاخیز و معادی برپا می‏شود و انرژیهای مرده از نو زنده می‏شوند و جان می‏گیرند و به ما می‏گویند: خدایی که رستاخیز ما را فراهم ساخت، قدرت دارد که رستاخیز شما انسانها را نیز فراهم سازد! (همان، 23/ 258).

9ـ تشکیل تمام اجسام از اتم

قُلْ هُوَاللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصمَد (اخلاص‏/ 1ـ2) ؛ «بگو: خدا یکتاست، خداىِ همواره مقصود».

نکته علمی

برای «صمد» در روایات و کلمات مفسران و ارباب لغت معانی زیادی ذکر شده است.

ـ راغب در مفردات می‏گوید: صمد به معنی آقا و بزرگی است که برای انجام کارها به سوی او می‏روند و بعضی گفته‏اند: «صمد» به معنی چیزی است که تو خالی نیست، بلکه پر است.

در مقاییس اللغه آمده است که «صمد» دو ریشه اصلی دارد: یکی به معنی قصد است و دیگری به معنی صلابت و استحکام و اینکه به خداوند متعال «صمد» گفته می‏شود، به خاطر این است که بندگانش قصد درگاه او می‏کنند و شاید به همین مناسبت است که معانی متعدد زیر نیز در کتب لغت برای صمد ذکر شده است. شخص بزرگی که در منتهای عظمت است، کسی که مردم در حوایج خویش به سوی او می‏روند، کسی که برتر از او چیزی نیست و کسی که دایم و باقی بعد از فنای خلق است.

و در حدیثی می‏خوانیم که محمد بن حنفیه از امیر مـؤمنان علی7 درباره «صمد» سؤال کرد حضرت (7) فرمود: تأویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم؛ نه مانند و نه شبیه دارد و نه صورت و نه تمثال؛ نه حد و حدود؛ نه محل و نه مکان؛ نه کیف و نه این اینجا و نه آنجا؛ نه پر است و نه خالی؛ نه ایستاده است و نه نشسته؛ نه سکون دارد و نه حرکت؛ نه ظلمانی است نه نورانی؛ نه روحانی است و نه نفسانی و در عین حال هیچ محلی از او خالی نیست و هیچ مکانی گنجایش او را ندارد؛ نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانی خطور کرده و نه بو برای او موجود است. همه اینها از ذات پاکش منتفی است.

این حدیث به خوبی نشان می‏دهد که «صمد» مفهوم بسیار جامع و وسیعی دارد که هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفی می‏کند؛ چرا که اسمهای مشخص و محدود و همچنین جسمیت، رنگ، بو، مکان، سکون، حرکت، کیفیت، حد و حدود و مانند اینها، همه از صفات ممکنات و مخلوقات است، بلکه غالباً اوصاف جهان ماده است و می‏دانیم خداوند از همه اینها برتر و بالاتر است.

در اکتشافات اخیر آمده است که تمام اشیای جهان ماده، از ذرات بسیار کوچکی به نام اتم تشکیل یافته و اتم خود نیز مرکب از دو قسمت عمده است؛ هسته مرکزی و الکترونهایی که به دور آن در گردش است و عجیب اینکه در میان آن هسته و الکترونها فاصله زیادی وجود دارد (البته زیاد در مقایسه با حجم اتم) به طوری که اگر این فاصله برداشته شود، اجسام به قدری کوچک می‏شوند که برای ما حیرت‏آور است. مثلاً اگر فاصله‏های اتمی ذرات وجود یک انسان را بردارند و او را کاملاً فشرده کنند، ممکن است به صورت ذره‏ای درآید که دیدنش با چشم مشکل باشد، ولی با این حال، تمام وزن بدن یک انسان را داراست؛ مثلاً همین ذره ناچیز 60 کیلو وزن دارد.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا