علم و دین

بررسی بحث خدا – هاوکینگ 4

تغییر نظریه

در تز دکترای هاوکینگ، تکینگی اجتناب‌ناپذیر بود. حال این که در حالت تکینگی، قوانین ناسازگارند؛ زیرا بی‌نهایت جرم در حجمی به اندازۀ صفر جای گرفته‌است. در نتیجه باید مدل اصلاح شود. او بعدها برای اصلاح این مدل، اثرات کوانتومی را وارد کرد و با تلفیق کوانتوم و نسبیت، ضرورت تکینگی را از تئوری خودش حذف کرد. به این معنا که گفت: «وقتی در زمان به عقب برمی‌گردیم، به یک نقطۀ آغاز یا به تعبیری به یک لبه نمی‌رسیم که بعد از آنی وجود نداشته‌باشد، بلکه ابتدای زمانی جهان مانند قطب یک کُره است که می‌توان به آن جا رسید و برگشت[1]

ادامۀ فیلم به تغییر نظریۀ هاوکینگ اشاره دارد:

رابطۀ بین نگاه مسیحی و نظریات هاوکینگ:

اگر برای جهان آغازی قائل بودید، پس می‌توانید به آفرینش و خدا معتقد باشید؛ چرا که او آغازگر جهان است. اگر گفتید جهان آغازی ندارد، دیگر نیازی به آغازگر (خدا) نیست. به‌ همین دلیل، جاناتان از سخن استیون که می‌گوید: «نظرش دربارۀ آغاز جهان تغییر‌کرده»، نتیجه می‌گیرد که او اعتقادی به آفرینش (ساخته‌شدن جهان توسّط خدا) ندارد. البتّه هاوکینگ همچنان می‌گوید که خدا یک موضوع غیر علمی         و در نتیجه، از مباحث علم فیزیک جداست.

در مجموع دو مطلب مهم از فیلم به دست آمد:

1- هاوکینگ معتقد است که فقط باید پرسشگر بود و هیچ تقیّد اعتقادی در پرسیدن و پاسخ به پرسش‌ها نباید داشت. در ضمن می‌گوید: «معادلات فیزیک، روند شکل‌گیری جهان را توصیف می‌کند.» در نتیجه، در نظر گرفتن موجودی ماورایی و دستی غیبی برای درست شدن جهان هیچ اثری ندارد.

2- دلیل هاوکینگ برای اعتقاد نداشتن به خدا می‌تواند این باشد:

مقدّمۀ 1: خدا آغازگر جهان است.

مقدمۀ 2: جهان آغاز زمانی ندارد.

مقدّمۀ 3: هر چیزی که آغاز نداشته‌باشد به آغازگر نیازی ندارد.

نتیجه: جهان به خدا نیاز ندارد.


[1]. ر ک به کتاب طرح بزرگ، استیون هاوکینگ، صص 124 و 125

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا