رحمت و شر الهی
بر اساس تحلیل فیلم “THE SHACK” کلبه، کارگردان: Stuart Hazeldine ، فیلم درام آمریکایی، سال انتشار: 2017
اگر خداوند مهربان است، چرا مصیبت ها، دردها، رنج ها، بیماری ها، مرگ و هر آن چه را که شر است و به زندگی آسیب می زند، آفریدهاست؟ اگر خداوند توانا است، چرا جلوی اینها را نمی گیرد؟ آیا زلزله، سیل، خشکسالی و سایر حوادث ناخوشایند عذابهایی از خدا در اثر گناهان انسان هاست؟ چرا خداوند مرا این قدر بدبخت آفریدهاست؟ آیا خدا مرا دوست ندارد که باید در طول زندگی زجر بکشم؟ آیا اتّفاقات تلخی که برایم رخ می دهد، نتیجۀ گناهان من است و خدا دارد به خاطر بدی هایم مرا مجازات می کند؟ شاید تا کنون از این قبیل پرسش ها از ذهن شما گذشتهباشد. در این درس، بر آنیم که با کمک فیلم “THE SHACK” (کُلبه) توضیحاتی در اینباره به حضورتان تقدیم کنیم.
این فیلم بر اساس اعتقاد الهیات مسیحی و به خصوص اعتقاد به تثلیت پسر، پدر، روح القدس بیان می شود و این سه شخصیت در قالب تجسم انسانی در فیلم ظاهر می شوند؛ ضمن نقد کلی قرآن به بحث تثلیت مسیحی و زیر سوال رفتن خدای واحد نکاتی درباره شرور در این فیلم بیان می شود که به بیان آن پرداخته می شود. فیلم دربارۀ مردی است به نام «مکنزی آل فیلیپ» که در دوران کودکی، پدری دائم الخمر، خشن و بدرفتار داشتهاست:
پدر که ظاهری از مذهب را یدک می کشد، آزار و بدرفتاری با مک و مادرش را به حدّی می رساند که مک نوجوان با ریختن سم در مشروبش، او را به قتل می رساند:
مشکلات مک به دوران کودکی او محدود نمی شود. پس از سال ها که بزرگ می شود و ازدواج می کند، با وجود این که تلاش می کند انسان خوبی باشد، برای دختر کوچکش که خیلی هم او را دوست دارد، اتّفاق تلخی میافتد:
شواهد، وقوع جنایتی هولناک را نشان میدهد. جنایتی که پایانش مرگ دختر بوده، ولی از جسد او خبری نیست:
مکنزی به خاطر زندگی دردناکش، مدّتهاست دو پرسش بی پاسخ دربارۀ خدا دارد:
1. اگر خدای مهربانی هست، چرا اجازه می دهد چنین مصیبت ها و جنایاتی رخ دهد؟
2. آیا خدا میخواسته با مرگ دخترش، او را به خاطر قتل پدرش مجازات کند؟
در این حال که به شدّت دل گرفته و گوشه گیر شده، نامه ای در صندوق پستی خانه اش می بیند. در این نامه به کُلبه ای دعوت شده که آثار جنایت را در آن دیدهبود. وقتی به آن کلبه میرود. در آن جا ماجرایی عجیب رخ میدهد که دیدنی است:
مک با خانواده ای آشنا می شود که گویا در نزدیکی کلبه زندگی می کنند. بزرگ این خانواده خود را «الازیا» معرّفی می کند. البتّه او همان «نن» است که به مک در کودکی روحیه می داد. او هزاران اسم دارد و هر کسی او را به نامی می شناسد. دیگر اعضای خانواده، «پسر» و «سارایو» به معنای «نفس باد» یا همان «روح القدس» هستند. این سه نفر نمادی از خدای واحدند که به اعتقاد مسیحیان به سه شکل «پدر، پسر و روح القدس» برای بشریت تجلّی کردهاست. بنابراین اگر بپرسید: «کدام یک خدای اصلی است؟» هر سه با هم خواهند گفت: «من هستم.»
از آن جا که زن یا مرد بودن نسبت به خدا هیچ وجهی ندارد، در این فیلم، پدر در قالب یک زن نشان داده شده تا جنبۀ رحمت و عشق خدا به بشر، بیشتر مورد توجّه قرار گیرد.
ادامۀ فیلم گفتگوهایی است بین مک و خدا. البتّه محتوا قابل حدس است؛ چرا که گفتهشد دو پرسش بزرگ همۀ زندگی او را پرکردهاست:
– اگر خدای مهربانی وجود دارد، چرا جلوی بدی ها را نمی گیرد؟
– آیا اتّفاقات بد زندگی ما مجازات رفتار گذشتۀ ماست؟
او که در خواب هم از تلخی های زندگیاش رهایی ندارد، ابتدا از پرسش دوم آغاز می کند؛ چرا که جدّاً گمان می کند خدا از او متنفّر شده و در اقدامی غیرعادلانه، به تلافی قتل پدر، دخترش را از او گرفتهاست. این ذهنیت برای بسیاری از ما وجود دارد. یعنی وقتی اتّفاق بدی در زندگی ما می افتد، گمان می کنیم که خدا از ما بدش آمده و عصبانی شده و در نتیجه برای تنبیه ما این کار را کردهاست.
خدا دو پاسخ می دهد:
اوّل: کسی وجود ندارد که دوستش نداشتهباشم. در ضمن، اتّفاقات بد زندگیتان نتیجۀ عصبانیت من و لزوماً برای تنبیه شما نیست.
دوم: در جهان مادی اگر چه ممکن است در اثر مزاحمت عوامل مختلف، ماجراهایی ناخوشایند برایتان پیش آید، در همان موارد هم به نفع شما کار کرده ام.
مک همچون بسیاری از ما تعجّب می کند که چگونه ممکن است در دل یک فاجعه، چیزی به نفع ما باشد؟
پاسخ خدا این است که در نگاه جزئی، حق با شماست، ولی اگر نگاهتان را گسترش دهید، نظرتان عوض می شود.
با مشاهدۀ کامل این فیلم، نمونه ای از آن را خواهید دید.
مثال: انسان ها برای آماده کردن زمین و کاشت یک گیاه جدید، گیاهان قبلی را حذف می کنند. این کار گریزناپذیر است؛ چرا که مزاحمت موجودات برای یکدیگر، از ویژگیهای جهان مادی است.
درست است که این موضوع از جهت آسیب دیدن و یا از بین رفتن گیاه اوّل، می تواند ناراحتکننده باشد، در نگاهی دیگر، گیاه قبلی وارد چرخۀ جدیدی از حیات شده و گیاهی جدید جای آن قرار گرفتهاست.
(در فیلمی که مشاهده کردید، بی نظمی باغ با وجود زیبایی آن، نمادی از بههمریختگی درون مک است.)
مثال دیگر: گاه ماده ای به تنهایی ممکن است آسیب زا باشد و در نتیجه، آن را بد بدانیم؛ مانند بسیاری از سم ها یا موادّ رادیواکتیو، ولی همین مواد در ترکیب با موادّ دیگر، دارویی شفابخش یا منبعی برای یک انرژی فوقالعاده می شوند. علّت بسیاری از مصیبت ها، خودخواهی ما و در نتیجه، سوء استفاده از اختیارمان است. این بدرفتاری باعث می شود همچون سمّی باشیم که به تنهایی اثر بدی دارد. جنگ و جنایت کارهایی است که در این موقع از ما سر می زند. آیا خدا در این وقایع تقصیری دارد؟ آیا جز این بود که او یک موجود بسیار پیشرفته ساخته که می تواند انتخاب کند و برای خودش تصمیم بگیرد؟
روی دیگر سکّه این است که بیشترین رنجی که آزارمان می دهد در اثر استفادۀ بد دیگران از اختیارشان یا مزاحمت موجودات دنیای مادی، نیست، بلکه نتیجۀ ماندن در حادثه ای است که در گذشته رخ داده یا به خاطر تصوّر آینده ای بدون خدا (تکیه گاه) است.
ممکن است بگویید چرا خدا آدم ها را مجبور نمی کند که درست رفتار کنند تا هیچ رنجش و ناراحتی پیش نیاید؟پاسخ این است: اگر چنین کند دیگر انسان، موجودی مختار نخواهد بود و خلقت، یکی از شاهکارهایش را از دست می دهد.
(فیلم شمارۀ 35)
در ادامۀ فیلم با «دانایی» که جلوۀ دیگری از خداست آشنا می شویم. او اتّفاقات بدی را که در زندگی رخ می دهد، در اثر دو عامل می داند:
1. استفادۀ نادرست برخی انسان ها از اختیارشان
2. تأثیرگذاری عوامل محیطی دنیای مادّی
شاید با خود بگویید: حالا که مادّی بودن دنیا و اختیار انسان ها عامل شکل گیری شرور است، خدا نباید آنها را می آفرید.
دانایی در پاسخ می گوید: «ملاک خداوند برای آفرینش «عشق» است.»
توضیح: برای درک معنای این سخن باید خدا را در حالتی تصوّر کنیم که می داند توانایی ساخت جهانی این چنین را دارد. جهانی تودرتو و دارای خاصیّت انعکاسی که یکی از بخش های آن، دنیای مادی است که در آن، مواد به خاطر داشتن ابعاد سه گانه (طول، عرض و ارتفاع) مزاحم یکدیگر می شوند. در ضمن، موجوداتی می توانند در آن به وجود بیایند که بسیار پیشرفته و دقیق هستند؛ به طوری که می توانند با بررسی هر موضوع، خودشان تصمیات لازم را گرفته، ابتکار کرده و دنیاهای جدیدی خلق کنند. اگر دنیایی با این ویژگی ها ساخته شود، کاری بسیار زیبا انجام شدهاست. در ضمن، فرصتی فراهم شده برای این که بسیاری از موجودات مختار، با انتخاب های خود، زیبایی بیافرینند. کافی است تصوّر کنید که با آفرینش چنین جهانی، به تعداد مادران دنیا عشق ورزیده و یک نقّاشی زیبا به وسعت تمام گل های آن کشیدهمی شود. خدا یا باید هنر خود را بروز دهد و این مجموعۀ عالی را بسازد و فرصتی بی نظیر برای آفرینش بینهایت خوبی توسّط موجودات مختار فراهم آورد یا به خاطر بدی های ناشی از مزاحمت مواد و برخی انتخاب های نادرست، قید همۀ این مجموعه را بزند و آن را نیافریند. او راه اوّل را برگزید؛ جهان را آفرید حتّی به قیمت این که به خاطر برخی مصائب، شما درباره اش قضاوت بدی کنید.در برش بعدی فیلم، دوگانۀ فوق به شکل مخیّر کردن مک بین دو فرزندش به تصویر کشیده شدهاست.
توضیح: مک با وجود ایرادهایی که در فرزندانش می بیند، هر دو را برای رفتن به بهشت انتخاب و خود را برای رفتن به جهنم آماده می کند. این قسمت از فیلم دوگانۀ زیر را به تصویر می کشد:
- هستی بخشی به کلّ جهان به خاطر زیبایی هایش
- نیافریدن به خاطر مزاحمت ها و سایر موارد
مک همچون خداوند تصمیم می گیرد هر دو فرزندش با وجود تبعات بودنشان (کنایه از بدی ها) به بهشت بروند (کنایه از آفرینش آنها)، حتّی اگر به قیمت به جهنّم رفتن خودش باشد (کنایه از قضاوت اشتباه انسان ها درباره خدا به خاطر مصیبت هایی که پیش می آید.)
یادآوری پرسش اوّل:
اگر خدای مهربان وجود دارد، چرا اجازه می دهد چنین مصیبت ها و جنایاتی رخ دهد؟
پاسخ آن در خلال مطالب گذشته گفتهشد و یک بار دیگر در بُرش بعد تکرار میشود که وجود موجودات مختار با امکان انتخاب های بد و در نتیجه، وقوع جرم و جنایت همراه است. به هر حال، خدا در این جا تقصیری ندارد. او موجود مختار و دنیای مادّی را آفرید که وجود هیچ کدام بد نیست.
وقتی از جزئی نگری دستبرداریم و به خدا اعتماد کنیم، چشممان به دنیای بزرگتری باز می شود که فوقالعاده است. در این صورت، مرگ پایانی مصیبتبار نیست، بلکه آغازی برای پایان رنج های دنیای مادّی خواهدبود. همۀ اتّفاقات خوب و بد دنیا وسیله ای برای آزمایش و رشد ما است. این همان کاری است که خدا در دل مصیبتها (در فیلم با کلمۀ افتضاح از آن یاد می شود) و بزرگترین آنها یعنی مصیبت مرگ، به نفع ما انجام میدهد.
خداوند جهان را با خاصیّت انعکاسی آفریدهاست. به همین دلیل، هیچ کسی از تبعات کارش گریزی ندارد؛ پس بخشش، بیشتر به خاطر خودمان است.
اتّفاقی که هنگام بخشیدن دیگران رخ می دهد:
درون انسان در اثر ارتباط با خدا
و اعتماد به او از به هم ریختگی
نجات پیدا میکند.